ای ننگ بر خمينی، ای مرگ بر خمينی صفتان
علی اصغر بهروزيان
بر چنگال های کريه جلادان خمينی صفت افزون به خون های کشتاری بيست و هفت ساله، خونی تازه نشست. خونی پاک چون ترنم شبنمی بر بر گلبرگ غنچه انقلابی که می رود تا تاروپود دژخيمان دستار بند را از جای برکند. خون حجت زمانی ننگ ديگری بر چهره سفاک يزيديان زمان. خون تازه ای بر سنگفرش خاکی به گستردگی ايران. خونی که سالهاست به راه افتاده و اينک در رگهای دليران اشرف جاری شده است.
خونی سرخ بر دامان سپيد بهمن.
اين بهمن پر برف و زمستان سياه را گويی هنوز خون سرخ هزاران شهيد سيراب نکرده است. بهمنی که از چنگل سرخ سياهکل سر برافراشت و در نبرد عاشورا گونه سرداران دلير اين ميهن به خون نشسته جاری شد. بهمنی که در آن انقلاب پرشکوه مردمی به تنگ آمده از ستم با دستان خمينی ، آن جلاد پليد به تاراج رفت. اينک در ادامه همان بهمن است که ديگر بار برف های سپيد اين زمستان سرد به خون يکی ديگر از قهرمانان مجاهد خلق آغشته گشته است.
اينبار دستان پليد ستمگران دين فروش که نفرين جاودان مادران داغدار، نوششان باد، با داس سرد مرگ جان جوان حجت زمانی را درو کردند. ای ننگ بر خمينی. نفرت جاودان بر وجود پر از کينه آن پليدان که آبشخورشان دريای عفن آلود انديشه های آن بدسگال برخاسته از گورستان تباهی هاست.
اين سفلگان درمانده و رو به گور چه خام خيالانه – چونان همه سفاکان زمان- می انديشند که با کشتار عاشقان آزادی می توانند اين خواسته بر حق مردم و تاريخ خونبارمان را به گورستان سکوت و فراموشی بکشانند. اين بيچاره گان خونخوار نمی فهمند که آن را که بر زبان سرود جاودانه "هيهات منالذله" چون سيلاب پرصلابت رزم با پليدان جاری است هرگز نمی ميمرد.. بر خاک می افتد و حياتی جاودانه می يابد. مرگ از آن سفلگانی است که از آرمان رهايی خلق بريده اند و چهره مفلوک خويش را در زير عبای ملايان چنايت پيشه پنهان کرده اند.
مرگ از آن شکنجه گران و جلادانی است که دوره ای به خونخواری سرمست از باده قدرت می شوند و در عصيان پرخروش و خشم خلق به ننگستان تاريخ روانه می گردند.
ننگی بسا هولناکتر از مرگ از آن فرومايگانی است که از اين پليدان به هر نام و با هر بهانه ای و در هر زمانه ای پشتيبانی کرده اند و به مزدوری ی دژخيمان در آمده اند و در چشمان بيدار فرزندان خلق خاک پاشيده اند.
حجت و حجت های پاک نهاد چه پر افتخار و سرفراز بر تارک غرور خلق قهرمان ايرانمان جای گرفته اند. بر مادرش درود که در دامان پر مهرخود چنين دلاوری را پرورانده است. و بر پدرش درود که او را در چشمه های پاک هفت چشمه غسل داد و با بوسه ای بر گونه های گرمش او را روانه ميدان نبرد نمود.
آيا ترديدی هست در اينکه او زنده و جاری در قلب های عاشقان ايران زمين و در آتش خشم همرزمان مجاهدش زنده و جاودان شده است؟
نه! بی شک او همچون برادرقهرمانش پهلوان خزعل و سردار کبير خلق موسی خيابانی و اشرف زنان مجاهد خلق اشرف رجوی و هزاران مجاهد به خون خفته هنوز و هميشه همراه ياران قهرمانش در اشرف شرف، در رکاب رهبری سرفراز مقاومت پرشکوه ميهنمان سلاح خود را برای نبرد آخرين صيقل می دهد. تا در بهمنی نه چندان دور سرزمين شير و خورشيد را از لوث وجود دژخيمان پليد بزدايند.

نظر شما چيست ؟  

_____________________________________________________________