آه اگر آزادی سرودی می خواند كوچك از گلوگاه يكی پرنده به ياد گوهر بی بديل، حجت زمانی قهرمان شرف و پايداری زهره اسدی مجاهد ۷۸۹ دوشنبه، ۸ اسفند، ۱۳۸۴ آه اگر آزادي سرودي ميخواند كوچك همچون گلوگاه پرندهيي هيچ كجا ديواري فروريخته بر [جاي نميماند ساليان بسيار نميبايست دريافتن را كه هر ويرانه نشاني از غياب انسانيست كه حضور انسان آبادانيست همچون زخمي همه عمر خونابه چكنده همچون زخمي همه عمر به دردي خشك تپنده به نعرهيي چشم بر جهان گشوده به نفرتي از خود شونده غياب بزرگ چنين بود سرگذشت بيراهي چنين بود آه اگر آزادي سرودي ميخواند كوچك كوچكتر حتي از گلوگاه يكي پرنده شاملو حجت سلام ـ سحرگاه امروز به يادت يك صبحگاه جمعي داشتيم. بعد هم مراسم يادبودي در قطعة مرواريد شهر اشرف. جايت خالي بود؟ نه نبود. پرندهيي از جلوي صفوف ما پرواز كرد و رفت شايد كه خودت بودي. چشمان ما تا دوردست دنبالش كرد و با تو وداعي كرديم موقت تا ديداري نزديك. نميداني اين چهار سال كه نبودي، هميشه در ميانمان بودي، حتماً كه ميداني. حتماً كه ميدانستي كه توانستي در آنجا، در آن سياهچال و به دور از سرچشمهات، آنهمه مقاومت كني. حجت سلامت كرديم و از تو خوانديم: مجاهد ز خود بيخبر شو وجودي دگر شو، ز جان شعلهور شو به ايمان خود. خوشا به حالت كه در آستانه عاشوراي حسيني و عاشوراي مجاهدين، به نداي هيهات مناالذله مهر تأييدي دوباره زدي. گوهر بيبديلي بودي كه با افراشتن قامت استوارت بر بالاي چوبه دار و بدون «هيچگونه اعتراضي»، پرچم شرف و حقانيت مقاومت و آزادي را در قبيله آزادگان ميهن دوباره بالا بردي و امروز ما دوباره در شهر اشرف به آن سلامي دوباره داديم و با تو و آرمانهايت تجديد پيمان كرديم. اي شقايق نوشكفته ميهن، وقتي شنيديم چند روز قبل از رژه باشكوه ارتش آزادي، پروازت را آغاز كردي گفتيم كه دلتنگي ياران را تاب نياورده و خودش را براي شركت در رژه رسانده است. در رژه هم جايت خالي نبود. پر بود پُر پُر. و مگر ميشود جاي گوهر بيبديل مسعود و مريم خالي باشد؟ در هماره تاريخ اين سازمان، هر سروي كه بر قامت پرچم ايران خونفشاند، سروقامت ديگري بهجايش شكفت و استوار قد برافراشت. اي سرستون گروهان آزادي، با خودت بوي وطن را آوردي. برايت مويه نكرديم، گلهاي رازقي را بدرقة راهت كرديم چرا كه گفته بوديم خروسخوان آزادي ميهن را سردادن تنها از عاشقي از سلاله «اشرف» بايسته است. خوشخبر باشي حجت جان. سحرگاه امروز، وضويمان را با نيت تجديد عهد با آرمانهايت گرفتيم و دوباره سرود آزادي سر داديم. اي رهگشاي قدوم ياران. رزمآوران خورشيد در اشرف، خبر صلابت و استواريت را در قلبشان با گلخند غرور آميختند و با تبسمي بر لبانشان پيروزي غرور مجاهد را سور گرفتند. جايت خالي نيست. نه! پر است. پُرِ پُرِ پُر همانطور كه خودت اراده كرده بودي. لينک ثابت
_____________________________________________________________
|
|