اين شب سياه همچنان پرستاره است (( براي حجت زماني ؛سربدارکوهوار اين ديار ظلماني )) مرگ تو ، زندگي است درجهان پرتب و تاب نام و نان وتو عاشق ترين انسان ره پوي کاروان کيمياي اين ديار که ميراث گرانجان شرف را ؛ در صدف توش و توان خويش نهفته دارد تا باز پس بياويزد به گردن ميهن در صبحي که خون ؛ آسمان را به زمين پيوند مي زند وخيابان هاي قيرآلود و چسبناک وطن ؛ فتح مي شوند . هم اينک ؛ بر زمين نشست دوباره ستاره اي در سالشب هجرت سرخ ترين ستاره ها که حامي خون خدا شدند. واينک حجت تمام ! که زمين همواره از بطن پرشتاب حق فرزانه ترين فديه را حواسته است در زماني از وفا کمياب ! واينک ؛ تو ؛ من ؛ ما سوگواران هميشه ي تاريخ با سر بريده ي گوهراني چنين ناياب بر دروازه ي بزرگ جهان ايستاده ايم وقامت به شرف ؛ راست کرده ايم تا جام پر از خون پاکشان را به چهره ي تاريخ ؛ پرتاب کنيم واعتراض ناکرده به حکمشان را ؛ در بيدادگستر زمان ؛ فرياد کنيم ومرگ زندگي را؛ پايان دهيم اينک ؛ تو ؛ من ؛ ما .... ((حجت شهيد هيچ اعتراضي به حکم اعدامش نکرده است )) ۱۳۸۴/۱۱/۲۷ لينک ثابت
_____________________________________________________________
|
|