مردي براي زيبايي سعيد عبداللهي براي حجت زماني زوبين بالهايش اتمسفر قرون جهل را دريد و شاهراه نگاهش ستيغ حقيقتِ ممنوع بود و مرگ نه فرجامش که نياز لبخند بود بر لبان شکوه و غرور ايستادن. مردي که حماسه از پياش دويد و خورشيد در زهدان خيالش لانه کرد تا در خسوف شقاوت نامش دليل زندگي باشد. ثقل صبور کلامش فرياد مداوم «نه!» تا ابليس بر درگاهش مويه کرد و جلاد در شکست شلاق مهميز گسست .مردي که صخره بر شانههايش گريست و عقابان به تمناي بالهايش بر شاخههاي حسرت فرود آمدند… ــ تو اينگونه زيبايي انسان عصر من! ــ28بهمن84 لينک ثابت
_____________________________________________________________
|
|