يلي ديگر بر خاک موجي در موجي مي بندد بر افسون شب مي خندد با آبي ها مي پيوندد *** رود و سرودش اوج و فرودش ميرود تا درياي دور باغ آيينه دارد در سينه ميرود تا ژرفاي نور حجت زماني جزئي از وبلاگستان بود. اولين بار پس از صدور حکم اعدام او و دو بار ديگر در جريان اعتصاب غذاي زندانيان سياسي وبلاگ نويسان از او حمايت کردند. عکسش را همراه با لوگوها در وبلاگ هايشان گذاشتند. نوشتند" اعدام حجت زماني را متوقف کنيد". " از اعتصاب غذاي زندانيان سياسي در گوهردشت حمايت کنيم". تومارها امضا شد. عکس او همراه با نگاه ژرفش جزيي از ما شده بود. باور کردن اين جنايت شايد به همين دليل خيلي سخت تر است. انگار که جلوي چشممان دستش را از دستمان بيرون کشيده اند... ما او را از اعتصاب غذاهاي پياپي و موضع گيري هاي شجاعانه اش شناختيم. در هر حرکت اعتراضي در گوهردشت ( آشويتس رجايي شهر) نام او را شنيديم. هرگز براي خودش چيزي نخواست. زير حکم 4 بار اعدام نوشته بود " به حکم صادره اعتراضي ندارم." در عوض هر جا که حق ديگران در بين بود از جانش مايه ميگذاشت. وضعيت زندانيان سياسي گوهردشت را از خاطرات زندانيان ديگر ميشود حدس زد. امادر آن حال هم همراه با زندانيان ديگر دست به اعتصاب غذا زد.همراه با آنان از تنها چيزي که در دست داشت از جانش مايه گذاشت. همراه با زندانيان دلير ديگر آنقدر گرسنگي کشيد تا توجه جهانيان به اوضاع وخيم زندانيان سياسي در ايران جلب شد. خواسته شان نه آزادي خودشان بلکه رسيدگي به اوضاع نابسامان زندانها و آزادي همه زندانيان سياسي بود. پس از اعتصاب بهمن ماه سال 1383 دوباره دو ماه يا بيشتر در همبستگي با کارگران شرکت واحد و اعتراض به ضرب و شتم زندانيان اعتصاب کردند که همگي را به جاي بيمارستان به بندهاي بدون شيشه و وسايل گرمايي منتقل کردند.نه جرج بوش برايشان بيانيه صادر کرد نه کليد طلايي شهري بهشان داده شد و نه جايزه آزادي بياني. در آنجا بود که خبر جان سپردن "مرتضي بزرگيان" در اثر بيماري تنفسي و سرماي شديد در زندان را شنيديم و بعد ناپديد شدن حجت زماني و بعد فاجعه.... حجت زماني 31 ساله و معلم روستاهاي ايلام بود. يک معلم بزرگ ديگر صمد بهرنگي مي نويسد:" مرگ خيلي آسان مي تواند الآن به سراغ من بيايد. اما من تا مي توانم نبايد به پيشواز مرگ بروم. البته اگر يک وقتي ناچار با مرگ روبرو شدم که مي شوم مهم نيست ؛ مهم اين است که زندگي يا مرگ من چه اثري در زندگي ديگران داشته باشد.". حجت زماني که در زمان انقلاب 3 يا 4 ساله بوده است با مرگش به زندگي ما معناي ديگري بخشيد.حجت زماني روز يکشنبه از بند بيرون برده شد و سحرگاه سه شنبه به دار آويخته شد.معلوم نيست در اين مدت بر او چه رفته است. شايد دليل ندادن جسدش به خانواده اش همين علامت هايي باشد که نمي خواهند مشخص شود. از او خواسته بودند که اظهار ندامت کند(1) اما گفته بود کاري نکرده که از آن پشيمان باشد. نوشته اند پزشک قبل از اجراي حکم نبض و فشار خون او را اندازه گرفته است و بر خلاف اکثر محکومين به اعدام اينها در او کاملا عادي بوده است.(همان بيانيه) . آري او بدون هيچ ترسي بالاي دار رفت تا من و شما و ديگران که زنده ايم به اين زندگي طور ديگري نگاه کنيم: زندگي صحنه يکتاي هنرمندي ما است هر کسي نغمه خود خواند واز صحنه رود صحنه همواره به جاست او نغمه شرافت و آزادي را خواند و رفت. در اين دنياي فاني ديگر کاري نداشت. وظيفه اش را انجام داده بود. با زندگي اش و با مرگش جلادان را به زانو در آورد. زندگي اش حماسه و فداکاري بود ومرگش آنچنان ناجوانمردانه بود که آزاديخواهان با هر مرامي دست در دست هم اين جنايت را محکوم کردند. اين آخرين ماموريت حجت زماني بود. اتحاد ما. . مرگ او باعث شد که شقاوت رژيم پليد آخوندي را هر چه بيشتر درک کنيم و به ضرورت همبستگي و اتحاد براي آزادي هر چه بيشتر پي ببريم. مرگ حجت زماني دست هاي دوست و دشمن را رو کرد. طرفداران حقوق بشر الکي به ضرب و شتم و رفتار ناجوانمردانه با زندانيان هيچ اعتراضي نکردند و در برابر اعدام حجت زماني هم سکوت اختيار کردند.(2)انجمن هاي نجات که به بهانه آزاد سازي مجاهدين از اشرف با پول طيب و طاهر دولت ايران از امريکا و کانادا تا فرانسه و اتريش و آلمان و انگلستان مصاحبه مطبوعاتي ميگذاشتند در برابر اين جنايت ساکت ماندند. ديده بان حقوق بشر روي چشمانش عينک دودي زد. مگرحجت زماني مجاهد نبود؟ مگر انسان نبود؟ کجاست بيانيه هايتان عليه نقض حقوق بشر؟ شما که از زندانهاي مجاهدين در اشرف با طول و تفصيل مي نويسيد آيا يک بار به زندان مخوف گوهردشت کرج رفتيد ؟ به يک حکم شکنجه و اعدام در ايران اعتراض کرديد؟ بياييد اتحاد را از زندانيان گوهردشت و از حجت زماني ياد بگيريم. نام همه زندانيان سياسي زير هر بيانيه در کنار هم بود. خط قرمز آنها با دولت جمهوري اسلامي و مزدورانش بود نه با يکديگر.اهدافي که براي آن دست به اعتصاب غذا ميزدند اهداف مشترک بود. آري. دشمن ما کسي نيست که عقيده مخالف ما دارد. دشمن ما کسي است که طناب دار و تفنگ و چاقو به دست منتظر است تا من و شما را تنها گير بياورد وسر به نيست کند. در ايران آينده اگر تنوع و اختلاف عقيده نداشته باشيم انقلابي صورت نگرفته است. مهم اين است که بدانيم با وجود اختلاف عقيده ميشود در کنار هم زندگي کرد. ميشود آزادي و بهبودي زندگي انسانها را آرمان قرار داد و با وسايل و راههاي مختلف به سوي آن حرکت کرد. مهم اين است که بدانيم دشمن وقتي مي کشد بين اسماعيل محمدي و حجت زماني و الهام افروتن و زهرا کاظمي فرقي نمي گذارد. ما همه با هر عقيده اي با هر زبان و از هر قوميتي که باشيم اول مي خواهيم يک زندگي عادي و انساني داشته باشيم. اين آرمان همه حجت ها است. او جانش را فدا کرد و رفت. ما که مانده ايم اگر بخواهيم سر خرده حساب هاي الکي و قهر و آشتي ها راه را براي دشمن غدار مردم باز کنيم گور خودمان را کنده ايم. اگر خون حجت ها من و شما را با هم متحد نکند طناب دار دژخيم اين کار را خواهد کرد.(3) ******* 3- خواهش ميکنم به اين مطلب با فحش و ناسزا و انتقاد به اين گروه و آن گروه جواب ندهيد.طرف پر ليوان راببنيد. مقاومتي که 27 سال بعد با اسماعيل محمدي و حجت زماني و زندانيان سياسي ديگر ادامه دارد. گروههاي اپوزيسيون هر اشتباهي هم داشته باشند بهاي مبارزه را از من و شما خيلي بيشتر پرداخته اند. قبل از نظر دادن يا جواب دادن فکر کنيد که دشمن اصلي کيست. شما در برابر او چه کرده ايد و چه مي توانيد بکنيد. لينک ثابت
_____________________________________________________________
|
|