رايت شـرف خلـق از اشـرف تا گوهردشت عليمراد اشرفي تقديم به كسي كه پيكرش رايت شرف خلقي در زنجير گشت و بر چوبه دار به اهتزاز درآمد در آستانه سالگرد عاشوراي مجاهدين و تاسوعاي حسيني، در آستانه مراسم شكوهمند اشرف، شاهد آخرين رژه حجت بوديم. رژه حجت نسل ما در گوهردشت كرج با همان ريتم گروه موزيك اشرف بود، يعني ريتم پايداري و مقاومت. از درب سلول تا تيرك اعدام، طبل بزرگ زير پاي چپ، مشتها گره كرده، سينه ستبر، سر بالا، نگاه فقط به جلو، آري حجت آخرين رژه خود را با عشقي سوزان به آزادي با مارش گروه موزيك، جان بر كف و مصمم و استوار پيمود، و همراه با اشرفيان سرود خواند: نمرده ياد بهمن ماه ـ همون خلقيم، همون ميهن ـ براي سرنگون كردن هنوز هم بهمنه بهمن هنوزهم خون جوانان توي كوچه است آري تيغ تيز مقاومت او، گلوي شب تيره را دريد و هر گامش پتك آهنيني بود بر سر دژخيمان پليدي كه نتوانستند او را در هم بشكنند. رقص حلاجوار حجت ما بر سر دار، پيام پيروزي نسل ما بر رژيمي بود كه تمام توانش را به كار برد تا او را عليه سازمانش و برادران و خواهرانش بهكار بگيرد. پيكرش پرچم خونين نسل سرفرازي بود كه 25سال پيش براي سرنگوني فاشسيم مذهبي به پا خاست و هرگز تسليم نشد. يا ما سر خصم را بكوبيم به سنگ يا او سر ما به دار سازد آونگ القصه در اين زمانه پر نيرنگ يك كشته به نام به كه صد زنده به ننگ و بدين سان عزيزي از نسل پرافتخار ما، باز هم آسمان تيره و غمزده ميهن را غرق نور و اميد كرد. كوهمردي، قهرماني و سرداري كه خود، حجت ديگري بود، در زمان ما كه مجاهد را از داغ و درفش و اعدام و زندان ترساندن كاري است عبث، گواه ديگري بود بر فداي خالصانه نسل فدا، نسل صدهزاران، نسل پرافتخاري كه با يك نام خجسته آغاز و با نام تابان كسي ادامه داد كه چون شمع بيدريغ سوخت و روشناي راهمان شد. تا حالا چنين سرفراز و پرافتخار حجتهايمان را تقديم خلق كنيم. آري جاودانه فروغي ديگر، برادري، عزيزي و مجاهدي از ما بر خاك افتاد، پيام او علاوه بر اهميت و راهگشايي سياسي در نبرد مستقيم ما با دشمن دژخيم، ميخ محكمي بر تابوت پوسيده تسليمطلبي و خيانت است. دو روز قبل از شهادتش از او خواستند كه اگر نامه بنويسد و توبه كند و عليه آرمان و سازمانش چيزي بگويد، او را اعدام نخواهند كرد. ولي هيهات كه نسل فدا را نشناخته بودند، حجت 5سال است هر روز در انتظار اعدام و شهادت بود. 5 سال است كه زير انواع شكنجههاي جسمي و روحي بر انتخاب و پيمان خويش با خدا و خلق پايدار و استوار باقي ماند. براي آناني كه توان صيقلزدن بر اراده و مهار غرايز كور خود را در دوران سختي و ضربه نداشته، و در آزمايش بود و نبود انقلابي و انساني خويش، طعمه و لقمه دشمن شدند و به دشمن ملت و ميهن ما تسليم گشته و به دريوزگي پرداختند، به آناني كه سازشكاري و عافيتجويي را تئوريزه ميكردند كه گويا دوران مقاومت و پاكبازي تمام شده و… آري خون پاكش پاياني بود بر همه توطئهها و ترفندهاي رژيم و وزارت بدنام اطلاعات كه بعد از 25سال ناتواني از حذف مجاهدين، به خيال خودش ميخواست از درون به مجاهدين ضربه بزند و بارها نيز حجت را زير فشار گذاشتند كه از آرمان و سازمانش دست بكشد، ولي هيهات مناالذله. حجت ما بعد از رد همه خواستها و تطميعها چون شير در اوج اقتدار و افتخار زير حكم اعدام نوشت كه: «به رأي صادره هيچگونه اعتراضي ندارم. حجت زماني ـ 18/1/84». آري او براي «جان خود چانه نزد» و از شرافت و حيثيت يك مقاومت و يك خلق دفاع كرد. درود بيكران بر او و بر معلمان و آموزگاراني كه اين نسل را پروردند و دروود بر علياكبر و خزئل و فلاح و عبدالله و تمام عزيزاني كه از سراسر ايران، و از ايلام و هفتچشمه جوشيدند و چون رود الماس شبسوز اختران در تمامي تاروپود اين تاريخ و ميهن جاري گشتند، آري دشمن هرگز نخواهد توانست هفتچشمه و هزاران چشمههاي ديگري كه در سراسر ميهن بيوقفه خون مجاهد در آن ميجوشد، بخشكاند. همانطور كه حجت نوشت. مجاهدين نه براي جان و نه براي قدرت با كسي چانه نميزنند، آنها تمام هستي خود را براي رهايي خلقي در طبق اخلاص گذاشتهاند كه همه چيزشان در ايلغار سلسله خميني به تاراج رفته است. همه چيز خود را براي آرمان آزادي فدا كردند، آزادي همان عشق سوزان و آتشيني كه ساليان سال است در قلب و روح هر ايراني باشرف زبانه ميكشد، سردار نهضت ملي ايران گفته بود كه يقين دارم اين آتش خاموش نخواهد شد. بلي اين آتش در دل 120هزار شهيد و در دل حجت و در آتشكده شهر اشرف همچنان شعلهور است. آتش عشق به آزادي، خجسته آزادي، آري اين است محصول اشتياق سوزان يك خلق براي آزادي. در همين روزهايي كه خبر ناپديدشدن حجت سر زبانها افتاده بود، در اشرف هم مراسمي به مناسبت 19 و 22بهمن، با شكوه تمام برگزار شد. سلسه مراسم شكوهمندي كه در آن ابهت و عظمت با لطافت و زييايي بهنحو شگفتانگيزي در هم آميخته بود و بيانگر قاطعيت و حقانيت نسلي بود كه از خون سرداران وطن، از سينه تاريخ اين ميهن برخاسته و ارتش پايداري، ارتش بهار، ارتش صلح و سازندگي و كار را تشكيل داده بود. دشمن دژخيم پيام شما را گرفت كه گفتيد اگر تو سنگ خارهيي من آهنم. دشمن خدا و خلق بر خود لرزيد و با گوشهاي كر خويش صداي ناقوس مرگش را كه از شيپورهاي گروه موزيك نواخته ميشد، شنيد. رعشه بر اندام لرزان و غرق در بحرانش افتاد. دل تمامي ستمديدگان و محرومان ميهن ما شاد شد. دنياي اميد به زندگي، اميد به فرداي بهتر، و اميد به آزادي به رويشان گشوده شد. دنيايي كه در آن از ظلم و ستم و فقر و استبداد خبري نباشد. تمامي كارتنخوابها، كودكان خياباني، زنان و جوانان و همه هموطناني كه در چنگال هيولاهاي فقر، بيكاري، تنفروشي، اعتياد و فساد و گراني و سركوب و تحقير گرفتارند و فريادرسي ميطلبند، تمامي خلق، تمامي آزاديخواهان و تمامي كساني كه دلي در گروه آزادي و رهايي ميهن ما، ايران دارند، با پرچم افتخار و غرور ايراني، آينده خود را تابناك و آينده رژيم را سياه و تيره و تار ديدند. دشمن ضدبشري هرگز نتوانست و نخواهد توانست رمز و راز شكوفايي، بالندگي و ماندگاري اين نسل سرفراز را دريابد. اين سه ساله براي نابودي اشرف تمامي توان و سرمايه خود را به حراج گذاشت، در اين سه ساله، به هر كاري و به هر معامله و نيرنگ و دروغ و به هر توطئهيي دست زد، به دامن هركس و ناكسي از عراق تا اروپا و آمريكا و… پناه برد. به آدمربايي و قطع غذا و آب و برق روي آورد، يك جنگ كثيف رواني و كارزار شيطانسازي از چهره شما راه انداخت. بيچاره، خائنان، خودفروختگان و قلمبهمزداني كه هويت، شرافت و سابقه خود را به ارزاني به دشمن ضدبشري فروختند و در اين ايام بر شما تاختند و از اضمحلال و فروپاشي شما داد سخنها سر دادند. يادتان هست كه گفتند و نوشتند 80درصد در حال فرار هستند. يادتان هست كه گفتند و نوشتند «اشرف در آستانه شورش»، «منافقين در آستانه نابودي»، «مژگان پارسايي را در زنجير و در زندان»، «شقه و انشعاب در مجاهدين» و… و خواب و خيالهاي ديگر. به آدمربايي و قطع غذا و آب و برق روي آورد، يك جنگ كثيف رواني و كارزار شيطانسازي از چهره شما راه انداخت. بيچاره، خائنان، خودفروختگان و قلمبهمزداني كه هويت، شرافت و سابقه خود را به ارزاني به دشمن ضدبشري فروختند و در اين ايام بر شما تاختند و از اضمحلال و فروپاشي شما داد سخنها سر دادند. يادتان هست كه گفتند و نوشتند 80درصد در حال فرار هستند. يادتان هست كه گفتند و نوشتند «اشرف در آستانه شورش»، «منافقين در آستانه نابودي»، «مژگان پارسايي را در زنجير و در زندان»، «شقه و انشعاب در مجاهدين» و… و خواب و خيالهاي ديگر. من با اينكه خودم را در ميان صفوف شما حس ميكردم، اما مثل بچههاي گروه موزيك و دسته آرم و پرچم ميتوانستم شما را خوب برانداز كنم، سينهها جلو و سرها همه بالا بود، (سر به آسمان ميساييد) روحيهها عالي، چهرهها مصمم و صفها پاكيزهتر و خالصتر، عزمها براي آزادي خلق جزمتر بودند. لباسها زيباتر، برازنده و خوشرنگتر بود، به رنگ سبز جنگل بيخزان، يا به رنگ رود الماس شبسوز اختران، آثار خستگي كار فشرده بر چهرهها ناپيدا بود. آنچه كه با طبل بزرگ روي زمين ميكوبيديد، پاي چپ نبود، كوهي از اراده آهنين بود، بر گلوي شب پليد. وقتي كه نظر بهراست ميكرديد موجي از قاطعيت و عشق در چشمان شما موج ميزد و از آن طرف نيز لبخند رضايت را بر لبان آن دو ميشد ديد (تا كور شود هرآن كه نتواند ديد). صداي بچهها محمد و داوود و روزبه و فرهاد، ماندانا و بقيه رساتر و محكمتر بود، چهرههاشان جديتر و انقلابيتر بود، شعرها بسيار پرمعني و جذابتر، گروه آرم و پرچم و يگان موزيك قاطع، مهربان و مصمم بودند و حقيقتاً از گروه هنري شما صداي در گلو خفه شده يك خلق در زنجير به گوش ميرسيد، صداي انقلاب بهمن كه نه مرده و نه خاكستر شده، بلكه دستاوردهاي آن انقلاب اكنون در ارتش آزادي متبلور و زنده است. يادتان هست زماني كه همه چيز در ابهام بود، هنگامي كه ابرهاي تيره و تار ترديد آسمان همه جاي دنيا را فرا گرفته بود، زماني كه دشمنان خلق دندان تيز كرده بودند، زماني كه تسليمطلبان و عافيتجويان ميگفتند «ديديد ما گفتيم جواب ندارد، همه جوانهاي مملكت را از دست داديد» درحاليكه خيلي از خود ما نگران بوديم، شير هميشه هوشيار و بيداري كه عشق بيچون و چراي قلبهاي همه ماست ميغريد… «هركس كمر راست، سر بالا و چشم باز كند بهوضوح درمييابد كه رژيم يكصدبار بيشتر نسبت به تحولات آينده نگران و ترسان است… اگر مجاهدان و رزمآوران آزادي همچون هميشه آگاهانه براي آزادي مردم و ميهنشان در خطر جانباختن و شهادت هستند، آخوندها به جد در معرض باختن حاكميت خود هستند». و البته در اين گردهمايي هم مسئول اول حرف آخر را زد و گفت اگر اشرف بايستد، جهان خواهد ايستاد. همگان ديدند كه اشرف ايستاده است و جهان دارد به حقانيت اشرف گواهي ميدهد، سنت تاريخ و تكامل بر اين قرار گرفته كه اين نسل آزمايشها را از سر بگذراند تا با مظلوميت و پايداري خويش پيامي براي تاريخ و آيندگان بگذارد و آنگاه راه خود را در ميان توطئهها و تهمتها و نامرديها باز كند. اكنون تاريخ، درس خود را گرفته و راه اين جريان و نسل باز شده است، تمامي نظريات و تئوريهايي كه رهبران كشورهاي جهان اكنون در باره رژيم آخوندي ميدهند، پيشاپيش اين مقاومت به كرات تكرار كرده بود، باشد تا تاريخ قضاوت كند و اكنون پرونده دشمن در شوراي امنيت است، و مخير به انتخاب در دوراهي مرگ و خودكشي است و حالا ما هستيم كه ميگوييم، تا رهايي وطن، در نبرد بيامان، همچو توفان و آفتاب به پيش،به پيش به پيش لينک ثابت
_____________________________________________________________
|
|