هنوز… منوچهر تقديم به شهيدان خانوادة زماني و تقديم به هر آنكس كه دلش براي ايران، ايراني و آزادي ميتپد حجت زمانـي در ياد يارانش در اشـرف در چهلمين روز شهادتش نيمهشبان در كوچه پسكوچههاي هفتچشمه صداي پاي خزئل ميآيد هنوز هم در جدال تير و تركش و آينه بوي باروت، تفنگ خزئل ميآيد حجت شهيد از اين پس، جادوي نامت را باد سحرگاهان در فراخناي دشت به وسعت ايران ميپراكند خزئل! كهنهسوار قبيلهام شادي كركسان به وسعت نيمهشب يك عشق ممنوع كم بود آن زمان كه پيكر تكهتكهشدهات را به منقار توحش دريدند هنوز هم دختركان معصوم هفتچشمه نان و عشق و آزادي را در شوق نگاهت به انتظار نشستهاند خزئل، پهلوان خوب من؛ هنوز هم مرشد محلهمان گلريزان عشق در سخاوت بازوانت به انتظار نشسته است حجت شهيد از اين پس صميميت دستانت را مادران هفتچشمه در لالايي كودكانشان به ترنم ميسرايند؛ لالا لالا گل پونه حجت اومد درِ خونه لالا لالا دونه دونه حجت دستاش پرِ نونه لالا لالا گل لاله ججت دستاش پرِ خاره لالا لالا گل پونه حجت بينام و نشونه ... لينک ثابت
_____________________________________________________________
|
|